عشــــق مــــــــن

 
 
 
 
 
 

✿ کاش وقتی زندگی فرصت دهد


      ✿ گاهی از پروانه ها یادی کنیم


 

      کاش بخشی از زمان خویش را        


     ✿ وقف قسمت کردن شادی کنیم


          ✿ کاش وقتی آسمان بارانی است 
  

          ✿ از زلال چشم هایش تر شویم


         ✿ وقت پاییز از هجوم دست باد  


  ✿ کاش مثل پونه ها پرپر شویم

 

   ✿کاش دلتنگ شقایق ها شویم   

 

     ✿ به نگاه سرخشان عادت کنیم

 

      ✿ کاش گاهی در مسیر زندگی    


          ✿ باری از دوش نگاهی کم کنیم


        ✿فاصله های میان خویش را    


         ✿با خطوط دوستی مبهم کنیم

 

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:38 توسط ستاره| |

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

رفته بودم سر حوض

 

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...

 

آب در حوض نبود

 

ماهیان می گفتند:

 

هیچ تقصیر درختان نیست

 

ظهر دم کرده تابستان بود

 

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

 

و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد

 

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:17 توسط ستاره| |

قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند

 

بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !

 


تقلب چیست؟یک سری اعمال ننگین در صورت این کاره بودن

 

شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد نوع خاصی

 

از  هلو برو تو گلو

 


شب امتحان شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم

 

خواب آورتر می شوند شب ر ق ص و پایکوبی کلمات جزوه و

 

کتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو


 

دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان

 


دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو

 


خانواده دانشجویان : بینوایان

 


انتخاب درس افتاده : زخم کهنه

 


اولین امتحان : جدال با سرنوشت

 


مراقبین امتحان : سایه عقاب

 


تقلب : عملیات سری

 


روز دریافت کارنامه : روز واقعه

 


اعتراض دانشجو : بایکوت

 


اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم

 


دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد

 


آینده تحصیل کرده : دست فروش(البته این برا رشته ما نیستاون

 

یکی رشته ها رو میگم.)

 


رئیس دانشگاه : مرد نامرئی

 


استاد راهنما : گمشده

 


دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده

 


سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ

 


کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثنای دانشگاههای علوم

 

پزشکی)

 


اتوماسیون تغذیه : آژانس شیشه ای

 

التماس برای نمره : اشک کوسه

 


سوار شدن به اتوبوس : یورش

 


ترم آخر : بوی خوش زندگی

 


تسویه حساب : خط پایان

 


عمر دانشجو : بر باد رفته

 


مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت

 

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:12 توسط ستاره| |

 

 

یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.

 


گفت که روزی می آید اما نگفت چه روزی!

 


او که قلبم را شکست و رفت روزی دوباره می آید.می آید و به منی که خسته و بی جانم ،

 

جانی دوباره می دهد و دوباره خاطرات شیرین با هم بودنمان را زنده می کند،

 


می آید و دوباره خاکستر عشق را در دلم شعله ور میکند.

 


 به انتظار آن روز نشسته ام تا دوباره بیاید و به این قلب شکسته ام

 


سر و سامان دهد. می آید تا دوباره عاشقانه بر روی گونه مهربانش بوسه بزنم و دوباره به او

 


بگویم که دوستت دارم ای بهترینم. بیا که بدجور دلم هوای تو را کرده است… بیا که با یک دنیا

 

محبت و عشق و یک عالمه دلتنگی و درد دل به استقبال تو خواهم آمد.

 

بیا که عشق بدون ما عشق نیست ، این دنیا بدون ما زیبا نیست.

 


او دوباره می آید تا شبهای تیره و تارم بعد از مدتها ستاره باران شود و

 


مهتاب مثل گذشته عاشقانه شبهای مرا نورانی کند.

 


به عشق آمدنت این روزهای تلخ بی تو بودن را با همه غم ها و غصه ها

 


و گریه هایش سپری میکنم تا دوباره روزی بیایی و به منی که خسته از

 


زندگی ام نفسی دوباره دهی. یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.

 


می آید و مرا عاشقتر می کند و آن لحظه است که دوباره من امیدواربه

 


زندگی می شوم و خوشبختی را در زندگی ام تضمین می کنم.

 


بیا عزیزم ، با اینکه قلبم را شکستی اما همچنان درهای قلبم همیشه به روی تو باز است، این

 

قلبم به نام تو و تا ابد برای تو هست. بیا و دوباره اسیر قلب بی طاقت من شو ، بیا وارد همان

 

قلبی شو که خودت آن را شکستی و  ویرانه کردی .. این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای

 

خودت ویرانه کردی آباد کن و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را  از باران عشقت

 

سیراب کن.

 


یک روز دوباره می آیم :::: آری خودش گفت که روزی دوباره می آید.

 


می ترسم از عشق تو بمیرم اما روزی که تو می آیی را نبینم.

 


می ترسم آنقدر به انتظار بنشینم و نیایی و آخر سر دیگر مجالی برای دیدار با تو نباشد.

 


می ترسم از آن روزی که تو خواهی آمد و من دیگر نیستم..

 


آن لحظه هست که می فهمی از عشق تو مرده ام… آری از عشق تو مرده ام

 

.
پس تا خون در رگهایم جاری است و جای قلبم  در نبود تو خالی است برگرد.

 

 

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:11 توسط ستاره| |

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:3 توسط ستاره| |